dokhtaroone
سلام.به وبلاگ من خوش اومديد.اميدوارم ازش خوشتون بياد.لطفا نظر دادن رو فراموش نكنيد.
معمولا پول گدایی این جماعت صرف پیشرفت آنها نخواهد شد! یا خرج اعتیاد بزرگاشونه! یا پول زور سردسته های اوناست!
نظرات شما عزیزان:
خاطره اول: به یکی از لوازم تحریر فروشان (شهرستان نه تهران!) رفته بودم که دیدم گدایی (خانمی بود که لباسهای مندرس داشت وطبق معمول بچه ای در بغل!) آمد یک کیسه پول گذاشت روی میز ورفت. فروشنده به من نگاهی کرد وگفت که این خانم از یک خانواده گدا هست که خانوادگی گدایی میکنند. از اول صبح پول خرد می آورند واز من پول درشت میگیرند. دیگر خودشان میدانند که اول صبح من هنوز دشت نکرده ام وندارم که بدهم، پولها را میگذارند ومیروند! مجموع پولی که در یک روز به من میدن بیش از پنجاه هزارتومنه! البته به بقیه کاسبا رو نمیدونم!
خاطره دوم: هر روز در مترو شاهد صحنه های رقت انگیزی از گداییهای مدرن هستم. فال حافظ از انواع زیاد جدید نیست اما هنوز هم متداول است. کودکانی که من مبهوت میمانم که چرا؟؟؟ اینها الآن باید در مدرسه یا دامان خانواده هایشان باشند و...؟
مردی یک فال میخرد. -چقدر میشه؟ -هرچی دلت میخاد بده؟! بعد از کمی چونه زدن هزارتومنی کاسب شد! پیرمردی گفت نباید ازشون فال بخرید، اصلا به گداها پول ندید! اون طرفتر کسی جواب داد یعنی صدقه ندیم؟ پیرمرد نگاهی کرد بهش وگفت این صدقه نیست گداپروریه! ترویج شغل گداییه!
باهاش موافق بودم. اگر کسی به گداهای خیابونی پولی نده این شغل خود به خود محو میشه. من هم در تهران وهم در شهرستانهایی که بوده ام خیریه هایی رو میشناسم که خانواده هایی رو تحت پوشش میگیرن وبه قدر دریافتیهاشون بهشون کمک میکنند. بنابراین بهتره هر کدوم از ما یک خیریه ای که میشناسیم واعتماد داریم مبالغی ماهیانه یا هفتگی بدهیم.
خاطره سوم: در مترو داشتم برمیگشتم خونه. ساعتی بود که مترو خیلی خلوت بود. یه جوونی که با یه نگاه میشد فهمید که معتاده اومد نشست کنارم. گفت یه کمکی بکن! بهش نگاهی کردم وگفتم چند سالته؟ گفت نکیرومنکر نکن! پول بده! تازه متوجه شدم طرف خماره بدجور! با اخم گفتم پاشو عملی! هری! لحنشو عوض کرد وآروم گفت بابا به خدا مریضم نسخه دارم! پول برا نسخه میخام! گفتم نسختو بده ببینم. یه نسخه دراورد وداد به من! گفتم خوب بیا دو تا ایستگاه دیگه باهم پیاده میشیم یه داروخونه هست برات دواتو میگیرم! اینو که شنید بلند شد شروع کرد خودشو بزنه وفحش بده به خودش! اما دید خبری نشد! بلند شد بیاد طرفم! منم بلند شدم! اومد افتاد به پام! بابا تو رو جون هر کی دوست داری هزار تومن به من بده! منم ولش کردم رفتم تقریبا یه کوپه اون طرفتر. دیدم یه طعمه جدید گیر اورده! یه مرد میانسالی که جثه اش از خودش کوچکتر بود رو رفت طرفش! اونم که ترسیده بود هزار تومن بهش داد!
Power By:
LoxBlog.Com |